دیدنت معجزه ی خوبی بود هرچند دور!

ساخت وبلاگ

توی این همه اتفاقات تاریک، دیدنت معجزه بود. راستش هیچ وقت به معجزه اعتقادی نداشتم. معجزه برای من، مثل یه شانس بزرگ بود همیشه. یه اتفاق خارق العاده که بی هوا و سر زده میاد سراغت. چند روز پیش، مهدیه ( یکی از بچه های مرکز) ازم پرسید:" معجزه یعنی چی خاله؟! "

موندم چی بگم! یه آن فکرت افتادم. گفتم :" معجزه یعنی توی این شهر به این بزرگی، با این همه آدم جورواجور، این همه کوچه و خیابون شلوغ، یکیو ببینی که مدت هاست منتظر دیدنش بودی. کاملا اتفاقی" 

نمیدونم از کدوم اتفاق زندگیم به بعد، تصمیم گرفتم به آدما زیاد نزدیک نشم. آدما از نزدیک خیلی ترسناکن. آدما رو باید فقط از دور دید. از دور نگاهشون کرد. از دور عاشقشون شد. حتی از دور بوسیدشون! بعضی آدما ولی، از دورم ترسناکن! ممکنه در نگاه اول، دور به نظر نیان، ممکنه حتی اونقدر ترسناک نباشن ولی یه مدت که میگذره، ذات کثیف و پلیدشونو بهت نشون میدن! اونجاست که میفهمی چقدر خر بودی...

+ بشنوید صدای دلنشینم را :دی

خاطرات خوابگاه...
ما را در سایت خاطرات خوابگاه دنبال می کنید

برچسب : دیدنت,معجزه,خوبی,هرچند, نویسنده : rafiename2016 بازدید : 115 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 1:17